با درد فرق شکسته
بی حساب کرد
درد هایی که فاطمه(س) کشید را..
- ۱ نظر
- ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۸
با ذکر "یاحسیـــــــــن(ع)" دلم دم گرفته است
دیگر دمــــــی به خوبــی این دم نمی شــــــود!
آهسته قدم بر میدارم.
می خواهم با هر قدمم،لحظه ها؛باتو خاطره داشته باشم!
من و دو گنبد طلا ،من و دو راهی،من و بهترین تصمیم عمرم!
دو راهی ای که هر طرف بروم باز به خدا میرسم.
اما...اینجا ثانیه ها زود میگذرند..
حسودها میخواهند زودتر از من به تو برسند.
چه کنم؟؟!
فکر دل مرا نمیکنند..؟!..روز تولد حسن(ع)
"کوچه"نمی روم!
ترسم روضه اش کنم،
گریه ام بگیرد..
===
میلادش،مبارک!
خمپاره،حرم،عمه سادات،حرامی
از شام خبر های پر از روضه رسیده..
برگرد به همراه ابالفظل که انگار
رنگ همه ی اهل حرم باز پریده..!
یابن الحسن(عج)..
در بیابان مثل بابایت علی
برای خودت چاه
دست و پا کرده ای؛
یا همان چاه هم نداری..؟
حالا رقیه ی سه ساله
بزرگ شده است!
شاید در این اسارت؛
او سپر عمه شود
به جبران آن روزها..
پ.ن:
خدا لعنت کند وهابیون خیر ندیده را..